1 *
دیوارها
به جرم زندگی
قد می کشند
و اجرها به جرم نکرده شان
خرد می شوند
2 *
سایه درختی شدم
تا تکیه گاهت باشم
میانه راه خزیدم
تا پناهت باشم
در را به روی غم بستم
تا شادی بخش ات باشم
و در استانه صبح خوابیدم
تا شب زنده دارت باشم
و هنوز نمیدانم
چرا
هرگز نفهمیدی ...
3 *
پرستویی
گم شده در میانه راه
و چشم انتظارش
درختچه روییده است
در انتهای راه ...
4 *
این چه رسمی است
سبز می شوی
و بهاری
سرخ می شوی
و اتشی
سفید می شوی
و سفیدبخت
میان واژه ها گم می شوی
و پیدا نمی شوی
5 *
بر خیابان دلت
تابلو ورود ممنوع میزنی
شاید فراموش شوی
و میان راه به اب و اتش می زنی
شاید به یاد اوری
و در این میان
تقدیر را بی خودی نادیده می گیری
6 *
زمستان سختی بود
نه سرد بود
نه ساکت
فقط میانه راه
کسی را گم کرده بودم
میانه راه
تقدیر دست پیش را گرفت
تا باز نماند
7 *
اغشته به نفس هایت می شوم
میان بغض همراهت می شوم
شب و روز را میان تو و ماه تقسیم می کنم
زمستان را به پاییز قرض می دهم
و لابه لای خاطراتم از تو می نویسم
شاید و شاید
برای لحظه ای تردید کنی
و بهار را به خزان ترجیح دهی
8 *
زیباترین حس
همان حس روییدن است
در شهری که
کسی به انتظار نشسته
سر از خاک بیرون اوری
9 *
چه فایده اگر بغض شوم
گران است
بغض بی فایده
شبیه بهار است
در اواسط زمستان
10 *
در خانه ای به بزرگی جهان
در کوهستانی به استقامت تقدیر
و در بیابانی به نام انصاف
کسی را خواهی دید
که نامش انسان است ، انسان
... / مهدی گودرزی "رها "