تو باید باشی، تا برات اولین کیک لیمویی خونگیم رو بپزم، تا جلوت اون لباس فیروزه ای بُته جِقه ایِ طرحِ قدیمم رو بپوشم، تا با همبستنیِ رژیمیِ خونگی درست کنیم، آخرشم شاکی بشی که اصلا مزه بستنی نمی داد، باید باشی تا ببینی عینکِ طبی بهم میاد یا نه، تاواسه پارک کردنای دوبلِ خوب، تو دلت ذوقمو کنی ولى توو روم بگى:"بيشتر احتياط كن"
منو برسونی کلاس و سفارش کنی موقع برگشت حتما با تاکسی زرد برگردم خونه .
باید باشی تا بگی گوجه ی سالاد رو زیاد بریز و نعناعش رو کم، باید باشی تا من بتونم همه چیزایی که توی گالری اینستگرام سیوشونکردم رو امتحان کنم، تا مجبورت کنم که با هم ورزش کنیم سر چند ثانیه بیشتر پلانک زدن کل کل راه بندازیم،
باید باشی تا حرص بخوری از سفید شدن موهامون و من هی ادای روزهای پیر شدنت رو در بیارم و غش غش بخندم.
باید باشی تا من رنگ موهام رو دو درجه روشن کنم ، جلوت رژه برم و تو اصلا متوجهشون نشی ،
بهت بگم :"واقعا نفهمیدی من تغییر کردم؟! "
بگی :"لاغر شدی غذا بخور"،
بگم :"نخيرم"
اون وقت زل بزنی بهم، بگی :"آها موهات! "
کلی ذوق کنم ،
بگی :"کوتاهشون کردی، نه؟! "
من هنگ کنم و باهات قهر شم.
باید باشی بهم بگی:"لعنتی مگه تو قبل از من عاشق کی بودی که این همه واسش متن عاشقانه می نویسی؟!"
بايد باشی تا بهت بگم :"روی یخچال واسم یادداشت بذار"
بخندی بگی: "مگه توی فیلمه ؟! خب بهت اس ام اس می دم اگه کاری داشتم"
باید باشی توی خونه آهنگ بذارم بگم :"پاشو برقصیم "
بگی :"صداشو کم کن همسایه ها فک می کنن اینجا عروسیه"،
باید باشی تا واسم ساز بزنی و من اون قدر مبهوت دستهات شم که بگی :"خب، بیا یادت بدم "
بگم:"من استعدادشو ندارم "
بگی :"پس پاشو برو شام آماده کن که گشنمونه"
و من بگم: "نوبت توئه ها"
خیلی جدی بگی :”غذای روح با منه که اونو پیشکش حضورتون کردم خانم”
منم سرمست از صدای سازت که هنوز توی گوشمه برم سمت آشپزخونه ،
بپرسم: “چی می خوری؟! “
صدای سازت نذاره صدام بهت برسه و با یه بشقاب میوه برگردم پیشت و بگم :"امشب رژیمیم!"
باید باشی تا من واست شعر هایی که تازه از تنور بیرون اومدن رو بخونم و تو با نظراتت گیجم کنی ، وسط شعرا با اطمینان به این کهخودت مالکشونی بگی :"خیلی داری از عشق من توی شعرات استفاده می کنیااا، واسه زندگی واقعیمون هم یه چیزی نگه دار..."
باید باشی تا اصرار کنم یه حیوون خونگی بگیریم مثلا پاگ یا طوطی خاکستری ! و تو به شدت مخالفت کنی جورى كه تا مدتها ديگهاسمشو نيارم.
باید باشی تا وقتی توی هر ساعتی از روز و شب صدای گوشیم میاد بگی:"کیه این موقع بهت پیام میده کیه این موقع بهت زنگ میزنه؟! "
اصلا باشی تا من سرت غر بزنم که اصلا این روزا حواست بهم نیستا، ردیف کن بریم مسافرت ،
بگی:"حالا حالاها اصلا وقت ندارم"
باید باشی تا دم به ساعت کلی تاریخ سالگرد و ماهگرد و چیزای مشترک دیگمون رو یادآوری کنم ، اون وقت تو یادت بره و من واست قیافهبگیرم.
باید باشی تا شبا وسط خواب تشنه بشی بگی :"آب"
من خواب آلود واست آب بیارم و توی راه چند قلپش رو بخورم، مجبور باشی نیمه کمتر لیوان رو ببینی و غضب آلود سر بکشی.
باید باشی تا وقتی رانندگی می کنی توی آینه ی آفتاب گیر ماشین، بیرون زدگی های رژلبم رو درست کنم و تو چند بار عمدا ترمز بگیریو بگی :"اصلا می خوام خراب شه این کارا مال تو خونه هست"
باید باشی تا من بگم :"نمیدونم این ظرفشویی چش شده ظرفا همش لکه میشه "بگی :"خوب با دست بشور!"
یه جورایی می خوام باشی تا از دست خودت کلافه ام کنی با درموندگی بیام بگم:"این همه که سازت رو بغل می کنی خب منو بغل کن"
سازت رو بذاری کنار و بغلم کنی... من سوال تکراری هزار باره رو ازت بپرسم:
_منو بیشتر دوست داری یا سازت رو ؟
بگی: “معلومه که سازم رو، چون عشق واسه من از صدای همین ساز شروع شد ، همین ساز بود که باعث شد تو این همه عاشقمبشی....”
#مرجان_علیشاهی