آزرده از انتظار
درمانده از سکوت
شکننده تر از شیشه
ساکت تر از غروب
و یک عالمه واژه نامطبوع
برای کودک درون
و ادمک دست و پاچلفتی
در حال دست و پا زدن
برای نجات خویشتن
اینها قسمتی از سریال هفتگی است
که روح را می مکد
و عصاره اش را به جان ادمی می اندازد
و هر شبانه روز یاداوری می کند
مبادا یادت برود
که زنده بودن ، چه تاوان ِ سنگینی دارد
و زندگی کردن گران تر است از ،
زنده گی کردن .
و امید داشتن کمی سخت تر است از ،
ارزو کردن .
شاید سرخوشی، زیاد هم بد نباشد
وقتی نمی توانی انگونه که می خواهی راه بروی
انگونه که می خواهی فریاد بزنی
انگونه که می خواهی عاشق شوی
و انگونه که می خواهی ،
احساست را به دیگری ابراز کنی
شاید سکوت زیاد هم بد نباشد
وقتی می دانی صدایت به جایی نمی رسد
وقتی می توانی درونت فریاد بزنی
و دفترت را باز کنی
و لحظه لحظه ی زندگیت را ترسیم کنی.
3اردیبهشت91
شاعر : مهدی گودرزی "رها "