تولدم

سلام سلام صد تا سلام

فردا تفلدمه شاید نباشم توی نت پیشاپیش به خودم تبریک میگویوم

کیکمم امانته دست این آقا موشه تا فردا نیدونم دیگه باهاش چیکار میکنهاگه فردا کیک تولدمو نخوردین تقصیر من نبوده ها تقصیر این جیگرطلاس ک فعلا خودشو به موش مردگی زده

خوشحالم ایشالا همتون همیشه شاد باشین

ما به هر تحقیری که شدیم با صدای بلند خندیدیم ،نام ما را گذاشتند با جنبه،بی آنکه بدانند خندیدیم تا کسی صدای شکسته شدن قلبمان را نشنود...

 آخی چن وقت بود به بچم (یار دبستانیو میگم) سر نزده بودم دلم تنگ شده بود، همه اونایی که به یادمن هستین یا نیستین همیشه به یادتونم

زندگی

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
           کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می‌زیستم ...

روز مادرو یادتون نره

روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!

 روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای آينده تو ،دلواپسی!

 روز مادر يعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بيداری !

روز مادر يعنی بهانه بوسيدن خستگی دستهايی که

عمری به پای باليدن تو چروک شد !

روز مادر يعنی بهانه در آغوش کشيدن او

 که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !

 روز مادر يعنی باز هم بهانه مادر گرفتن.... !

  برید مامانتونو محکم بغل کنید . بوسش کنید

بگید که عاشقش هستید...

 

  روز مادر و روز زن رو پیشاپیش به مامی جونم و همه مادران حال و آینده تبریک میگم(مامان ملیحه جونم دوستت میدارم  اگه اینو میخوند میگفت تو دوباره خودتو لوس کردی پری)

                                                

کم باش و نگران کم بودنت هم نباش ... اونی که وقتی کم باشی گمت میکنه وقتی زیادی حیفت میکنه

اسمش را هر چه دوست دارید بگذارید

می دانید؟

خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر و آزار گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که ارام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد، چاق تر باشد، زیباتر باشد، خوشحال تر باشد، سنگین تر باشد، سکسی تر باشد، خانه دارتر باشد، عاقل تر باشد... خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان "مادر ... ها، ... ها، خواهر ...ها، مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار"هایی است که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم. خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی"هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند. خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون... . فلان لباس را نپوش چون...است.  چون هایی که اسمشان می شود " عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.  خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.  

می دانید؟

کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شود خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید. خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی .  خشونت قانون نابرابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ، صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است . خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی و آن کسی را هم که در میانمان به اعتراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می گیریم .

 

خشونت خود خودمانیم و از ماست که بر ماست!

قبول دارم استثنا هم هست...

عید اومد ... بهار اومد

 

 چه حال خوبی داره بهار ، چقدر عیدو دوست دارم وقتی عید میشه هرچقدرم که ناراحت باشم یا مشکل داشته باشم،هر چقدرم که غمگین باشم ، بازم خوشحالم.

 

خوشحالم چون زنده ام ، چون سالمم، چون خونواده خوبی دارم که همیشه کنارم هستن و کمک میکنن که شاد باشم و امیدوار و دوستای گلی که اگه زمان یا مکان ازشون دورم کرده اما همیشه اونا رو کنار خودم حس میکنم چون جای دوری نیستن همشون همینجان تو قلبم.

 

خواستم از آداب و رسوم ایرانیا توی روزای اول بهار بنویسم ،گفتم شما همتون بهتر از من با تک تکش آشنایی دارین ،فقط کاش سعی کنیم بیشترشو انجام بدیم . به فکر تجملات و چشم و هم چشمیم نباشیم، بیشتر با هم باشیم و قدر این لحظه هایی که پیش میاد تا کنار عزیزامون از زیباییای زندگی لذت ببریمو بدونیم.

 

فقط چن سالیه تا عید میشه و یه سال جدید شروع میشه یه کم میرم تو فکر ،دست خودم نیس اما یه کوچولو ناراحت میشم چون سنم داره میره بالا و یه جورایی پیر میشم . هر چند دلم همیشه جوونه اما خب شاید بیشتر خانوما این حس منو داشته باشن . راستش دوس داشتم همیشه تو ۲۰ سال میموندم . اما چه میشه کرد ، جلوی گذر زمانو نمیشه گرفت ،البته کمیت مهم نیست کیفیت مهمه امیدوارم همتون از زندگیتون لذت ببرین و قدر تک تک لحظه هاشو بدونین.

 

امروز خیلی روز خوبیه  ،خوشحالم . یه عضو جدید به خونوادمون اضافه شد یه دخمل نانازی، هنوز ندیدمش ولی میدونم یه دخمل خیلی خوشمله اگه شکل عمش شده باشه.بالاخره با اومدن بهار ، بهار ماام اومد ... امیدوارم همیشه سالم و شاد باشه... دیگه شاید یه مدت آپ نکنم بالاخره هر چی باشه بزرگ فامیلمو، موسفیدشونو .. باید به مهمونامون برسیم و از این حرفا.

 

سال نو همه پیشاپیش مبارک.

شاد باشین،بهاری باشین ،ایرانی باشین و ایرانی بمونین

 

چهارشنبه‌سوری

 

 

 یکی از جشن‌های ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبهٔ سال (سه‌شنبه شب) برگزار می‌شود.در شاهنامهٔ فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای در نزدیکی نوروز  وجود دارد که نشان‌دهندهٔ کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است.

 

واژهٔ «چهارشنبه‌سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته‌است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده‌است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می‌شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از آن می‌پرند آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک‌سازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیت افراد باشد و در میان بیشتر ایرانیان رواج دارد.

 

برخی آیین های سوری

 

۱)سال نو - کوزهٔ نو

ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه‌های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به‌زیر افکنده و آن‌ها را می‌شکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین می‌ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می‌گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.

 

۲)آجیل مشگل‌گشای، چهارشنبه سوری

در گذشته پس ار پایان آتش‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند: تخم هندوانه ، تخم کدو ، پسته، فندق ، بادام، نخود ، تخم خربزه ، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است.

 

۳)پختن حلوا

 

۴)فال‌گوشی و گره‌گشایی

یکی از رسم‌های چهارشنبه‌سوری است که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند.

 

۵)قاشق‌زنی

در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.

 

۶)شال انداختن

شال‌اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده‌است. پس از خاموشی آتش و کوزه‌شکستن و فالگوشی و گره‌گشایی و قاشق‌زنی جوانان نوبت به شال‌اندازی می‌رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می‌ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه‌ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می‌کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می‌گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می‌سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال‌هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می‌ریزند و گره‌ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می‌سازند که هدیه سوری آماده‌است. آنگاه شال‌انداز شال را بالا می‌کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری‌ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.

منبع : ویکی پدیا


 

 

با تو نيستم

تو نخوان

با خودم زمزمه ميکنم

.
.

 

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

 

فقط کمي

تو را کم آورده ام

يادت هست؟ ميگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم مي آورم براي گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلويم صف کشيده اند

با اين همه واژه چه کنم؟

تکليف اينهمه حرف نگفته چه مي شود؟

بايد حرفهايم را مچاله کنم و بر گرده باد بياندازم

بايد خوب باشم

 

 

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

 

فقط کمي

بي حوصله ام

آسمان روي سرم سنگيني ميکند

روزهايم کش امده

تمام خنده هايم را نذر کرده ام که گريه ام نگيرد

هر چه خودم را به کوچه بي خيالي ميزنم

باز سر از کوچه دلتنگي در مياورم

روزها تمام ابرهاي اندوه در چشمان منند ولي نمي بارند

چون

 

 

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

 

فقط نميدانم چرا هي آه ميکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از اين همه آه

انگار تمام آه ها در سينه منند

آن قدر سوزناک هستند که مي توانم با اين همه آه دنيا را خاکستر کنم

اما حيف که قول داده ام

 

 


من خوبم ....من آرامم......

 

فقط کمي دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

براي کسي از ته دل نخندي

مي ترسم مثل من عاشق خنده هايت شود

حال و روزش شود اين...

تو که نمي ماني برايش آنوقت مثل من بايد

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بيچاره..

...................................................

نترس باز شروع نميکنم اصلا تمام نشده که بخواهم شروع کنم


همين دلم برايت تنگ شده را هم به تو نمي گويم

تو راحت باش

 

 

من خوبم ....من آرامم......

 


آخر من قول داده ام که آرام باشم

 

باورت مي شود؟ من خوبم

 

 

 
وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی .

 

وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه.

 

فکر می کنی آبروت می ره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند.

 

وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی پروانه هاي مرده ات رو خاك كني براشون مراسم روضه خوني بگيري و برای پرپر شدن گلت گريه كني.

 

 وقتی بزرگ می شی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیده و تازه کلی براشون رقصیده ای.

 

وقتی بزرگ می شی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه ی خورشید رو از نزدیک ببینی .

 

دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی.

 

وقتی بزرگ می شی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرا نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرا ستاره ها چی بازی می کنند .

 

اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازیه قدیم تو - انقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی.

 

وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختا شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی.

 

اون روز دیگه خیلی دیر شده ...... فردای اون روز تو رو به خاک میدند و می گند : " خیلی بزرگ بود . " ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی پس بیا و خجالت نکش و نترس