در اندیشه ی ارامش
سالهاست
به دنبال انیم و نمی یابیم.
به دنبالت می گردم
نمی یابمت
چقدر شلوغ شده سر ِ احساسم
شاید خدا همین را می خواست
تا بیایم _تو را بیابم
سرگردان و حیرانم
در کوچه پس کوچه های تنهاییم
انقدر گشتم که از پا افتادم
نمی یابم تو را
شاید از ابتدا اشتباه بود
باید پیش خدایم می ماندم
تو را اینجا نخواهم یافت
دوری از من
و خدا می دانست
و مرا پی ِ نخود سیاه فرستاد
شاید می خواست بیایم
با چشم های خود ببینم
تو جایی جز اغوش خدا نخواهی بود
انقدر گشتم که از پا افتادم
تمام ثانیه ها گذشتند
و من تازه فهمیدم
ارامشم را کجا بیابم
در اغوش خدا
یا در سجده ی شکر
میدانم
روزی از این قفس رها می شویم
و زیر باران ترانه ازادی می خوانیم
و در روزگاری که جز خدا
یادی قلبمان را احاطه نمی کند
ارامش میابیم.
.../ مهدی گودرزی "رها"
قشنگ بود
سلام سیاوش عزیز
ممنونم از لطفت
سلام
خیلی خوب بود
عامیانه وزیبا
سلام زهراخانم احوال شما..
ممنونم ،تازگی سبکم را عوض کردم.