-
فاصله
17 شهریور 1390 16:43
ابری ام به وسعت اسمان بر سینه می زدم که ببارم بر دست های تو شکسنم غرورم را اه می کشی اه... ازاین فاصله راست می گویی چقدر کوچکم در چشم های تو ... / مهدی گودرزی "رها"
-
با طراوت می زند
16 شهریور 1390 02:42
با طراوت می زند باز باران بر تنم می زند بر پلک هایم بوسه ِ باران می کند موج را در موج پنهان می کند قایقم را باز ویران می کند نم نم از این دشت پنهان می شود بغض هایم رنگ ِ باران می شود با پرستو ناز غوغا می کند قطره ها را باز دریا می کند می نشیند بر تن ِ این قاصدک نامه ها را پشت ِ هم وا می کند یار را هرجا که باشد ، باز...
-
عشق ِ کودکیم ،سروده مهدی گودرزی
14 شهریور 1390 12:51
یادم نمی رود عشق ِ کودکیم شیرین و دوست داشتنی بود شیرین تر از هر عشقی شیرین کام که می گویند همان بود انقدر دوستش داشتم یادم نمی رود چنان به اغوش می گرفتم و چنان ذوق می کردم انگار تمام دنیاست در دستانم . بوسه بارانش می کردم انقدر می بوسیدم لیس می زدم که از خجالت غرق می شد در دستانم. او هم مرا دوست داشت عشق کودکیم با هر...
-
مهمترین مشکل ایران بزرگتر از اعتیاد و تجاوز جنسی است؟
10 شهریور 1390 15:52
-
فردا
8 شهریور 1390 19:23
باید از فردا گذشت و برای امروز واژه ای تازه به رنگ صبح شد یا غروب فردا که رسید از سفر ِ دور و دراز و نهایت نفسی خرم کرد هستی تازه نوشت و به این شوری ِ شوری ننشست لا به لای نفسی جانانه رنگی از خاطره زد بر فردا که غروبش مانده و دلی هم نگران است هنوز که چرا از دل ِ ما جامانده پس همین جا بنشین و بنگر که برای فردا که پر از...
-
غروب ِ فردا
8 شهریور 1390 19:16
دیده ها را باز کن اینجا قلم می راند و نگاهی ارام با دلت می خواند گوش کن ، گوش بگیر ساعتی مانده به صبح با نگاهی که درید پیرهن ارتش صلح با غروری که خدا می داند و نگاهی که پر از ابرازست و دل ِ از همه جا بیخبران که پر از زمزمه احساست بوته ء خار دگر خواهد خفت یا جدای تو از من مانده لابه لای غم و تنهایی شب و غروبی که دلش...
-
ارامش
5 شهریور 1390 12:03
در اندیشه ی ارامش سالهاست به دنبال انیم و نمی یابیم. به دنبالت می گردم نمی یابمت چقدر شلوغ شده سر ِ احساسم شاید خدا همین را می خواست تا بیایم _تو را بیابم سرگردان و حیرانم در کوچه پس کوچه های تنهاییم انقدر گشتم که از پا افتادم نمی یابم تو را شاید از ابتدا اشتباه بود باید پیش خدایم می ماندم تو را اینجا نخواهم یافت دوری...
-
خط میزند من را خدا
3 شهریور 1390 14:58
از تمام خاطرش خط میزند من را خدا با دهان ِ فاخرش خط میزند من را خدا من تمام واژه هایم را به نامش می کنم از کنار دلبرش خط میزند من را خدا تا همیشه با کلامم عشق بازی می کنم در هوای باورش خط میزند من را خدا من هوس های خودم را کشته ام با یاد او لیک حتی یاورش خط میزند من را خدا من نمیدانم چه جرمی مرتکب گشتم ولی با زبان ِ...
-
تمام منی
1 شهریور 1390 22:55
امروز ارامشت را طلب می کنم بدان تا ابد در این لانه تب می کنم. نه از اینکه هردم تویی تویی تو نه انگار همین جا برای تمام منی که از خاطرم بگذری و از گردش روزگار برای دلی بی کران از این پاره غم بگذری.... مهدی گودرزی "رها"
-
چشم در راه ...
29 مرداد 1390 14:25
امد و می دانست چشم در راه شدم امد و می فهمید چهره در ماه شدم از نگاهم فهمید انچه را می دانست خواست با شال ِ سپید اشک را پاک کند چون خوب می دانست باعث ِ این اشک کیست گفت ارام به من پس فراموشم کن خاطرم بارانیست دست هایت خالیست تو صدیقی اری این فقط یک بازیست دیگر از من نخوان باورش را داری؟ به تو می خندیدم وقتی از شادی من...
-
بـــــــــــــرگرد
28 مرداد 1390 16:27
بــــــــــــــــــــــــرگرد خاطره تنــــــــــــــــــــــهاست هنوز و غــــــــرورم گرچه شــــکــســــت هنـــــــــــــــوز می بارد هــــــــر روز و هرشـــب چشــــــــــــــــــــم هایی که داشــــت به تو عـــــــــــــــادت می کرد. مهدی گودرزی "رها"
-
با پرستو می رود
28 مرداد 1390 15:19
کاش باشد تا ابد / گرچه این حالت گذشت سال هاست در اسمان با پرستو می رود حال فردا را نگو کاش با یک موج نو از کنارم می گذشت در جوانی ... در پی هر یار ِ نو با غرور از سایه ها در غبار لحظه ها از من و افسانه هایم می گذشت.. مهدی گودرزی "رها"
-
مرا هم دریاب
28 مرداد 1390 15:18
تو که از بارانی پس مرا هم دریاب که در این کوچه غم در پی ات می سوزم و برای فردا که شقایق آید یک سبد از گل رز بر تن ات می دوزم مهدی گودرزی "رها"
-
جه میدانستم
27 مرداد 1390 10:02
من چه میدانستم با غرورم هر روز اسمان می ریزد و چه میدانستم که دل بی کس ِ او با دلی بیگانه روی هم می ریزد... سروده مهدی گودرزی
-
نامه
27 مرداد 1390 09:59
نامه ات را قاصــــــــــــــــــــــــــــــدک ها می برند در هجوم شاپـــــــــــــــــــــــــــــــــرک ها می برند با خیالی مملو از رنگین کـــــــــــــــــــــــــــــــــــمان بهر ِ عشق ادمــــــــــــــــــــــــــــــــک ها می برند شاعر: مهدی گودرزی "رها" از دفتر دوبیــتی های فصــلی
-
یار ِ قدیم
26 مرداد 1390 13:59
چندیـــــــــــــــــــست که بی وفـــــــا شدی یـار ِ قدیــــــم از ســـــــــــــــــــــــــایه ی ما جــــــدا شدی یـار ِ قدیـــــم از کــــــــــــی تو چنین جــــــــدا ز احــــــوال ِ منــــــی ؟ چندیــــــــــــــــست که نــاخـــــــدا شدی یـار ِ قدیــــــــم شاعر: مهدی گودرزی از دفتر دوبیـــتی های فصـــــلی
-
دلم تنگ است میدانی
25 مرداد 1390 13:07
دلم تنگ است میدانی تو از چشمان ِ بی رنگ ام و از این واژه می خوانی سکوت ام را که می میرد و دیواری که می ریزد دلم تنگ است میدانی تو میدانی !!... شروع ام را که طوفانی و پایان ام پریشانیست دلم تنگ است میدانی ؟ تو دلتنگ ام نخواهی شد و این اغاز ِ خاموشی ست اغاز ِ فراموشی ست دلم تنگ است میدانی / مهدی گودرزی "رها"
-
دوست دارم بگویم ...
25 مرداد 1390 12:37
دوســــــــــــــــــــــت دارم کـــــــــــــــــــــــــه بـگــویــــــــم چــــــــــــه حســـــــــــــــــــــــی دارم... وقـتــــــــــــــــــــــــــی در قــــــــــــــایـــــق ِ تنـــــهایــی خـــویـــش... مــــــــــــــــــــــــــــــوج هـــــــــــــــــــــــا را بــــــــــــه تـــــــــن ِ...
-
دیوار
25 مرداد 1390 12:33
دیوارها از یاد می روید وقتی نگاهم پریشان می شود وقتی درون رویاهای من قامتش قد ِ دیوار می شود
-
دریغ...
24 مرداد 1390 13:44
دریغ از کلک های فلک که نفس های مرا می دزدید و دریغ از همه احساسی که قفس های مرا می دزدید و امان از دل ِ ان دخترکی که هوس های مرا می دزدید مهدی گودرزی "رها"
-
باران...
24 مرداد 1390 13:42
باران... وقتی که می بارد از دل ِ ارامت ونفس های ِ تو خواهد پرسید.
-
ببار ای اسمان ارام
22 مرداد 1390 22:58
ببار بر قلب تنهایم ببار ای اسمان بر چشم های ِخشک و تنهایم ببار از صورت ِپیرم ببار بر قلب ِ بی رحمان شکسته قلب ِ تنهایم ببار ای اسمان لب های ِخشکیده و قلبی اهکی دارم درون سینه ی خونم. ببار بر قلب بی مهران زمانه قلب ها را اهنی کرده ببار ای اسمان ارام تمام قلب ها سنگیست ببار ارام و اهسته که می ریزد اگر آیی درون سینه غم...
-
گذشته
22 مرداد 1390 20:28
در دفتر سفید خاطرات بی پایان هزاران دل ِ شکسته را به هرسو کشیده ام ذره ذره ی خاکستر شده وجودم را بارها و بارها به ترازو کشیده ام اواری از غم و اندوه و تنهایی فریاد ِ مرگ بر سر ِ لحظه ها کشیده اند بیداد از این زمانه ی بی مروت کن تا سایه ها دیوار بر سر ِ فردا کشیده اند چگونه به شور و شوق فردا قدم نهیم ؟ وقتی وجود گذشته...
-
انتظار
22 مرداد 1390 20:07
انتظار سخت است اری نه از این غربت سخت از غم ِ تنهایی از سکوت نفسی بس خالی انتظار سخت است اری مهدی گودرزی "رها"
-
دردها...
22 مرداد 1390 20:07
دردها بسیارو بسیارند.. . چشم ها گریانی از غم های فردا . روزگار اما گریزان از سکوت لحظه ها. مهدی گودرزی "رها"
-
معجزه عشق سروده مهدی گودرزی
22 مرداد 1390 16:07
کوتاه تر از عشق واژه ای نیافتم ساده است و کوتاه مثل جدایی مثل لحظه های تلخ و غم انگیز جدایی مثل مرگ مثل ثانیه های پایانی مثل جدایی ما با دستان مرگ اما عشق هرگز تنهایت نخواهد گذاشت. حتی اگر مرگ دست های گرم او را بگیرد چشم های مهربانش را ببندد و بوسه هایش را از تو دریغ کند. حتی اگر جدایی طوفانی از مصیبت به پا کند و او...
-
تو نخواهی فهمید...
22 مرداد 1390 15:55
تو نخواهی فهمید نه نفس های ِ مرا... نه دل ِ تنگ ِ مرا... تو به دنیای خودت می نگری تو مرا بهر ِ خودت می خواهی نه مرا می خواهی تو مرا شهد ِ تنهایی خود میدانی ولی تنهایی ِ من شهر ِ بی پنجره ایست دیوار ِ بلندیست که از شهر تو هم میگذرد ولی افسوس ، چه سود... تو مرا لحظه تنهایی خود می خواهی. تو نخواهی فهمید / مهدی گودرزی...
-
تو مرا گم کردی
22 مرداد 1390 15:45
تو چقدر بی تابی پس نفس های مرا گم کردی.. نغمه های دل تنهای مرا با سکوت دنیا زیر ِ پا له کردی. تو به فردای خودت دلبستی تو مرا گم کردی. مهدی گودرزی تو چقدر ارامی پس نفس های مرا گم کردی.. نغمه های دل تنهای مرا با سکوت دنیا زیر ِ پا له کردی. تو به فردای خودت دلبستی تو مرا گم کردی. مهدی گودرزی
-
شعر طایفه ِ بی ابی
22 مرداد 1390 15:31
بله غمگین شده چهره ِ شهر شهری از طایفه ِ بی ابی اصفهان گرچه دلش خشکیده روزگاریست که دلها خالیست من از ان کودکی مبهم ِخویش یادگار از دل مردم دارم آه ...افسوس که در بی ابی از محبت همه جا شد خالی ! اگر از عشق بگویند مردم هیچ افسوس نباشد جایی . اصفهان باز به سبزی اید ، نه از ان رود ، که از عشق. اری..! رها... *منظور از دل...
-
قلب سنگی
22 مرداد 1390 15:28
قلب ِ مرا بگیر این قلب ِ کودکیست ! من قلب ِ دیگری از سنگ می خواهم از سنگ ِ سینه ام دیوار می سازم در قلب ِ سنگی ام هر عشق می میرد از عشق های ِِ شهر اوار می سازم... مهدی گودرزی "رها"