دیده ها را باز کن
اینجا قلم می راند
و نگاهی ارام
با دلت می خواند
گوش کن ، گوش بگیر
ساعتی مانده به صبح
با نگاهی که درید
پیرهن ارتش صلح
با غروری که خدا می داند
و نگاهی که پر از ابرازست
و دل ِ از همه جا بیخبران
که پر از زمزمه احساست
بوته ء خار دگر خواهد خفت
یا جدای تو از من مانده
لابه لای غم و تنهایی شب
و غروبی که دلش جامانده
سبز باید شدو رویید کنون
که اگر سبزی این خاک نبود
و برای تن بی علفت و یارم فردا
خبر از مقبره در خاک نبود
.../ مهدی گودرزی "رها"
سلام
وب خوبی داری.به ما هم یه سر بزن.ضرر نمیکنی!اگه با تبادل لینک هم موافق بودی بگو تا لینک کنیم.
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفت...
بهت سر میزنم.
خیلی خیلی قشنگ بود مخصوصا آخرش.تبریک میگم.
خیلی خیلی ممنونم دوست عزیز لطف داری..